مريضي
از ديشب مريض شدم. البته بماند كه باربدي آقا دو روزه كه آبريزش بيني و عطسه فراوون داره. استخون درد دارم يه عالمه. همش سردمه. امروز نرفتم اداره. از توي يه متكا كه آستر نداشت، يه كم پنبه درآورد و يه كمي پودر بهش زد و گفت: مامان غذا درست كردم. گفتم چي؟ گفت نون. بعد نشونم داد و گفت ببين نَميِه (يعني نرمه). گفتم مامان نرمه. بگو. گفت: نَميِه . چند بار گفتم و ديگه بي خيال شدم. بعد از ظهر بابايي زود اومد كه منو ببره دكتر كه ما خواب بوديم غروب رفتيم دكتر. كه هم من و هم باربدي گلومون عفونت كرده. به باربدي آقا و من 6.3.3 تزويز شد كه همون جا براي باربد رو تزريق كردند. كه مطب رو گذاشت سرش. براي منم نوشت. كه توي خونه پيمان برام تزريق كرد...
نویسنده :
لعيا خاني
18:12